بازداشت اوجالان و مخمصۀ ملیت کُرد

 

 

بازداشت اوجالان و مخمصۀ ملیت کُرد[1]

تد گرانت و فرناندو دالساندرو

برگردان: آرام نوبخت

مقدّمه: مطلب زیر، نوشته ای است به قلم تد گرانت (با همکاری فرناندو دالساندرو) در فوریۀ ۱۹۹۹ و در حاشیۀ بازداشت عبدالله اوجالان طی همین سال و مطرح شدن دوبارۀ مسألۀ ملی کردها در سطح جهانی. تد گرانت، نظریه پرداز و انقلابی مارکسیست اهل آفریقای جنوبی که بخش اعظم حیات خود را در بریتانیا گذراند، عضو بنیانگذار «گرایش میلیتانت» و بعدها «فراخوان سوسیالیستی» در دهه های ۷۰ و ۸۰  میلادی در بریتانیا بود که در ژوئیۀ ۲۰۰۶ درگذشت. هرچند این مطلب پیش از حملۀ نظامی امریکا به افغانستان و عراق و سپس تحولات بعدی خاورمیانه تا همین امروز نوشته شده است، اما نکات کلیدی آن در مورد رویکرد امپریالیست ها در منطقه، محدودیت رهبری جنبش های رهایی ملی- از جمله در ارتباط با مسألۀ حزب کارگران کردستان و چشم انداز رهبر آن اوجالان- و راه حل نهایی خروج از بحران، نه فقط به قوت خود باقی هستند، بلکه در عمل اثبات شده اند. به همین دلیل برای نخستین بار ترجمۀ این مطالب را در اختیار خوانندگان قرار می دهیم.

***

بازداشت عبدالله اوجالان، رهبر «حزب کارگران کردستان» (PKK)، ستم­دیدگی مردم کرد را در کانون توجه کل جهان قرار داده است. حکومت ترکیه تلاش نموده تا اوجالان را هم­چون یک تروریست تشنۀ خون، و مسئول مرگ هزاران ترک تصویر کند. درست است که شمار زیادی از سربازان و غیرنظامیان ترک در جنگ ۱۵ ساله علیه جدایی طلبی کردها جان باخته اند، اما این مسئولیت، متوجه یک فرد نیست؛ بلکه خود نتیجۀ ستم ملی بر کردها از سوی طبقۀ حاکم ترکیه است، همان طبقه ای که کل کارگران ترکیه را فارغ از تُرک یا کُرد بودن استثمار می کند. هزاران نفر از کردها هم در نتیجۀ عملیات ارتش ترکیه در جنوب شرقی ترکیه جان باخته اند.

کارگران سراسر جهان می بایست از مبارزۀ مردم کرد در برابر ستمی که به دست رژیم ترکیه صورت می گیرد، حمایت کنند. با این حال صرفاً حمایت از هدف و آرمان مردم کرد کافی نیست. بلکه توضیح آن چه در پَس این ستم بر کردها نهفته است و نشان دادن راه مشخص خروج از بن بستِ پیش روی آن ها نیز ضروری است.

بازداشت عبدالله اوجالان، جزئی از یورش مداوم بر اقلیت کُرد در ترکیه است. این واقعیت که هیچ یک از قدرت های اروپایی حاضر به اعطای حق پناهندگی به اوجالان نبود، نشان می دهد که آن ها همگی تلویحاً از خواست ترکیه برای این بازداشت حمایت کردند.

اوجالان از چندین کشور اروپایی تقاضای پناهندگی یا دست­کم یک محکمۀ بین المللی نموده بود. اما هیچ کسی آمادۀ اعطای این پناهندگی نبود، درحالی که حق پناه جویی در تمامی قوانین اساسی آن ها درج گردیده است. در واقع، آن ها زمانی چنین حقی می دهند که منافعشان تأمین شود، به همین دلیل چنین حقی را از اوجالان دریغ داشتند.

درخواست اوجالان برای پناهندگی

آلمان در ابتدا خواهان دستگیری اوجالان شد؛ وقتی اوجالان سال گذشته در جستجوی پناهندگی به خاک ایتالیا قدم گذاشت، به دلیل درخواست آلمان بازداشت شد. اما پس از بازداشت، مقامات آلمان استرداد او را طلب نکردند. آلمانی ها علاقۀ چندانی نداشتند که با این «دردسر» تنها باقی بمانند. در نتیجه حکومت ایتالیا به حال خود رها شد تا مشکل را حل کند. ایتالیا قادر به استرداد اوجالان به ترکیه نبود، چون قانون اساسی این کشور، استرداد زندانی را به کشورهایی که مجازات مرگ داشتند ممنوع می کرد. بنابراین به اعمال فشار بر او متوسل شد و به او فهماند که در این کشور جایی ندارد. اوجالان که وادار به ترک ایتالیا شده بود، چندین هفته را در سفر دور نیمی از جهان به دنبال یک پناهگاه امن سپری کرد. او به حکومت یونان تقاضا فرستاد، اما کل آن چه می توانستند ارائه کنند، سفارت شان در کنیا بود. و آن هم مشخص شد که یک تله است.

همین نشان می دهد که چه طور حکومت های غرب همگی از حق تعیین سرنوشت برای ملل کوچک تر حرف می زنند، اما در عمل با آن ها به عنوان تغییری بسیاری جزئی در مانورهای خودشان برخورد می کنند.

سازمان CIA به وضوح مقامات ترکیه را در جریان حضور اوجالان در سفارت یونان در نایروبی (پایتخت کنیا) قرار می داد. حکومت یونان هم مشغول فریب اوجالان برای ترک سفارت بود و طوری برخورد کرد که او باور کند در شرف پرواز به هلند است. روشن است که حکومت یونان تحت فشار شدید از طرف ایالات متحده بود. ترکیه، متحد مهمی در منطقه برای ایالات متحده محسوب می شود.

با این حال همکاری حکومت یونان در بازداشت اوجالان وضعیت یونان را بی ثبات کرده است. نخست وزیر یونان، کوستاس پاپاندرو، به خاطر آن که گذاشته بود اوجالان به دست ترکیه بیافتد، در کشورش خودش زیر ضرب و حملۀ شدید قرار گرفت. وزیر امور خارجۀ یونان و دو وزیر دیگر وادار به استعفا شدند. این موضوع به بروز نارضایتی از آن چه که به حق یک «خیانت» دیده می شود، منجر گردیده. «سیمیتیس» با مخالفت هایی در حزب خودش، یعنی پاسوک، رو به شده است. جوانان پاسوک تظاهرات هایی را در همبستگی با کردها، در مخالفت آشکار با رهبری حزب سازمان داده اند.

به گزارش نیویورک تایمز، «پاپاندرو ]نمایندۀ وزیر خارجۀ حکومت پاسوک[ اضطراب خود را از دیپلماسی شکست خوردۀ حکومت پنهان نکرد. او گفت: "یونان، با هر اندازه اشتباه، در بازگرداندن اوجالان به ترکیه مسئولیت دارد" و ادامه داد "احساس تحقیر به روشنی در افکار عمومی وجود دارد که باید درنظر گرفته شود". بازداشت اوجالان، که تا زمان دستگیری به وسیلۀ مأمورین ترکیه، تحت حفاظت یونان در نایروبی قرار داشت، برای بسیاری از یونانی هایی که با هدف کردها همدردی داشتند، ویرانگر بود...» (نیویورک تایمز، ۱۹/۲/۹۹)

محبوبیت «سیمیتیس» پیش از این هم رو به کاهش بود. این رویدادهای اخیر، به افزایش بیشتر مخالف با حکومت او منجر خواهد شد. در واقع او در مواجهه با این مخالفت ها تلاش کرده است که صورت خود را با افزایش عوام فریبی های ضد ترکیه سرخ نگاه دارد. و همین الزماً به افرایش تنش بین این دو کشورِ عضو اتحاد ناتو منتهی می شود.

بنابراین تمامی حکومت های اروپایی در قبال سرنوشتی که اکنون انتظار اوجالان را می کشد مسئول هستند. در ترکیه مقامات جزوه ای ۳۶ صفحه ای از اعترافات این مرد به دست آورده اند. ناگفته می توان حدس زد که از چه روش هایی برای گرفتن اعترافات استفاده شده است. همان طور که روزنامۀ گاردین (۲۶/۲/۹۹) اشاره کرد، این عبارت که «تنها بازجویان آقای اوجالان می دانند که او حقیقتاً چه گفته است» به روشنی دلالت بر شکنجه هایی دارد که احتمالاً به کار گرفته شده است.

پیش­زمینۀ تاریخی

پیش از آن که این رویدادها رخ بنماید، بسیاری از مردم احتمالاً حتی چیزی از ملیت کُرد نشنیده بودند. اما کردها کیستند؟ شمار کردها مجموعاً به حدود ۲۴ تا ۲۷ میلیون نفر می رسید. کردستان قلمرویی به وسعت فرانسه دارد. بخش اعظم کردستان میان ترکیه، ایران، عراق و سوریه تقسیم گردیده است، درحالی که بخشی در مناطق «جزیره ای» کوچک­تر در جمهوری های شوروی سابق در قفقار به سر می برند. مرزهایی که کردستان را جدا می سازند، مرزهایی مصنوعی هستند که برخلاف میل مردم کرد و مطابق با منافع امپریالیزم کشیده شده اند. این مرزها هستند که روستاها، شهرک ها و حتی خانواده ها را از یک­دیگر جدا ساخته اند.

کردها، یکی از باستانی ترین مردم خاور نزدیک هستند که قریب به ۲۵۰۰ سال، مدت ها پیش از آن که ترک ها فرابرسند، در ناحیه ای موسوم به کردستان می زیسته اند. آن ها زبان خود را دارند که به گویش های مختلفی تقسیم می شود، و ارتباطی با زبان های عربی یا ترکی ندارد. در این بین گویشی که وسیعاً صحبت می شود، کُرمانجی است. گویشی که تقریباً ۶۰ درصد تمامی کردها، و ۹۰ درصد کردهای ترکیه صحبت می کنند. گویش مهم دیگر، سورانی است که تقریباً ۲۵ درصد کردها، به خصوص در عراق و ایران، صحبت می کنند. ادبیاتی غنی و فراوان به زبان کردی وجود دارد که به سدۀ دهم پس از میلاد بازمی گردد. اکثریت قریب به اتفاق کردها، مسلمان هستند، نزدیک به ۷۵ درصد سنی و ۱۵ درصد مسلمان علوی.

کردها نقش برجسته ای در تاریخ این منطقه که به دوران باستان بازمی گردد ایفا کرده اند. طبق منابع عربی و ارمنی، کردها چندین دولت مهم در طول دورۀ اسلامی بین سده های دهم و سیزدهم و همین طور در گذشتۀ دورتر، بنیان گذاشتند. سلطان صلاح الدین، بنیان گذار دولت و سلسلۀ ایوبیان بود که مصر، سوریه و کردستان را دربرمی گرفت، و نقش بسیار مهمی در تاریخ ایفا کرد.

ترک ها که ریشه هایشان در آسیای میانه است، مدت ها بعد، پس از سدۀ یازدهم به آن نقطه ای که امروز به عنوان ترکیه شناخته می شود، رسیدند و دولت سلجوقی و متعاقباً عثمانی را بنیان گذاشتند. امپراتوری های عثمانی و پارس بر سر کردستان به نزاع برخاستند. فرمانروایان کردستان موفق شدند که تا مدت ها با جانبداری از یکی و سپس دیگری، خودمختاری را حفظ کنند. با این حال در ۱۶۳۸ میلادی، کردستان رسماً بین امپراتوری های عثمانی و پارس در عهدنامۀ «قصر شیرین» تقسیم شد. از آن زمان به بعد، کردستان، طعمۀ سلطۀ بیگانگان بوده است.

خیانت امپریالیزم فرانسه و بریتانیا

در آغاز قرن نوزدهم، کردها به مبارزه برای وحدت و استقلال کردستان پرداختند که همواره با شکست رو به رو شد. اما در پایان نخستین جنگ جهانی، مسألۀ کردها باری دیگر پدیدار شد. امپراتوری عثمانی سقوط کرد و نواحی سابقاً تحت سلطۀ آن، به چندین دولت جدید تقسیم شد. در سال ۱۹۲۰، معاهدۀ سِور به امضای ترکیه و نیروهای متقین رسید.

مادۀ ۶۴ معاهدۀ فوق اعلام می کرد: «چنان­چه طی یک سال مردم کُرد در درون نواحی تعریف شده در مادۀ ۶۲ ]ناحیۀ موسوم به کردستان[ ... نشان دهند که اکثریت جعیت این نواحی مایل به استقلال از ترکیه است، و چنان­چه شورا ]شورای «اتحادیۀ ملل»[ نیز تشخیص دهد که این مردم قادر به چنین استقلالی هستند  و اعطای آن را به آنان توصیه نماید، ترکیه بدین وسیله با اجرایی نمودن این توصیه موافقیت می نماید و از تمامی حقوق و مالکیت نسبت به این نواحی چشم­پوشی و صرف نظر می کند».

ترکیه در ابتدا مرزهای جدید خود را به عنوان مرزهایی تعریف کرد که «شامل نواحی تحت سکونت اکثریت تُرک و کُرد می شود». نزدیک به ۷۰ عضو کُرد پارلمان در نخسین اجلاس «مجمع اعلای ملی» در آنکارا حضور داشتند و رسماً به عنوان «نمایندگان کردستان در مجلس» منصوب شدند. «عصمت پاشا»، نمایندۀ ترک، موقع امضای پیمان لوزان در سال ۱۹۲۳ اعلام کرد که «کردها نه یک اقلیت، که یک ملت هستند؛ حکومت در آنکارا، حکومت ترک ها و هم­چنین کردها است».

اما این صرفاً فریب دادن کردها در ترکیه بود. هم معاهدۀ سِور و هم پیمان لوزان از همان لحظه که امضا شدند، کاغذ پاره ای بیش نبودند. امپریالیزم بریتانیا و فرانسه قصد اجازه به کردها برای داشتن دولت خود را نداشتند. در پروسۀ بنا شدن دولت مدرن ترکیه، جایی برای کردها وجود نداشت. امپریالیزم بریتانیا معاهدۀ سِور را پاره پاره کرد و تا آن جا پیش رفت که هواپیماهای RAF را علیه کردها در پناهگاه هایشان در کوه ها به کار گیرد.

متعاقباً موجودیت کردها انکار شد. زبان کردی، فرهنگ و رسوم کُردی، حتی مفاهیم «کرد» و «کردستان» هم ممنوع شدند. مادۀ ۳۹ پیمان لوزان، که مطابق با آن شهروندان ترکیه حق به کارگیری آزادانۀ زبان های مختص به خود را در تمامی شئونات زندگی داشتند، پایمال گردید و زبان کُردی به کل در نظام آموزشی و مطبوعات ممنوع شد. صحبت دربارۀ کردها و هرگونه انتقاد از ستم به آن ها، یک جرم سنگین محسوب گردید که با مجازات شدیدی رو به رو می شد.

خیانت امپریالیزم بریتانیا و فرانسه به کردها در پیمان لوزان، منعقد شده به تاریخ ۲۴ ژوئیۀ ۱۹۲۳، متجلی شد که منطقه را بدون ذکر نامی از کردها میان ترکیه، ایران و عراق تقسیم می نمود. بنابراین آن نواحی کردستان که بخشی از امپریاتوری عثمانی بود، یک بار دیگر چند تکه شد. بخشی از آن ها مشمول قیومیت بریتانیا و فرانسه می شد. و بزرگ­ترین بخش کردستان در داخل ترکیه باقی ماند.

در نتیجه در سال ۱۹۲۵ یک شورش وسیع در جنوب کردستان ترکیه صورت گرفت و دو سال بعد، یک جنبش مقاومت شکل گرفت که به مدت سه سال در شمال و شرق ادامه یافت. این شورش ها از سوی ارتش ترکیه خاموش شد، اما تنها پس از نزاعی خشن و تلفات سنگین. حکومت ترکیه سپس یک سلسه از تمهیدات را با هدف حل کردن کردها در درون ملت ترک و محو کردن هویت ملی و فرهنگ متمایز آن ها معرفی کرد. به خصوص مطالعۀ زبان ترکی اجباری شد، و کردها رسماً به «کردهای کوهی» شهرت یافتند.

این ستم بر کردها منجر به بروز خیزش های بیش­تری شد، مهم­ترینِ آن ها در «آرارات»، ۱۹۳۰، و «درسیم»، ۱۹۳۸، رخ دادند. دولت ترکیه به طور ممتد به جنگ در کردستان دامن زد. و از ۱۹۷۹ ترکیه از طریق اعمال «قانون نظامی»، اعلام «وضعیت فوق العاده» و یک جنگ کثیف، بر کردستان حاکمیت داشته است.

تا به امروز، کردهای ترکیه به عنوان یک اقلیت به رسمیت شناخته نمی شوند، چرا که در غیر این صورت باید حق تحصیل به زبان های خود را هم داشته باشند. ممنوعیتی که آخرین حکومت نظامی ترکیه بر استفاده از زبان کردی در زندگی روزمره وضع کرده بود، در سال ۱۹۹۱ رفع شد، اما کردی هم­چنان در رسانه ها و نهادهای آموزشی یا سیاسی غیرقانونی است. در همین لحظه، پرونده ای در دادگاه برای ممنوعیت حزب کردی اصلی ترکیه در جریان است. حتی دفاع از حقوق کردها به شکلی مسالمت آمیز هم یک جرم محسوب می شود.

مخمصۀ کردها در عراق و ایران

کردهای ساکن در درون مرزهای عراق هم از زمان جنگ جهانی اول درگیر مقاومت در برابر ستم بوده اند که خیزش های ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۳، مجدداً ۱۹۳۳ و پس از آن، گواه این مدعا هستند. بزرگ­ترین خیزش کردها در عراق، در ۱۹۶۱ آغاز شد و تا ۱۹۷۰ به طول انجامید. حاکمین عراق پس از سرنگونی سلطنت مطلقه در ۱۹۵۸، به طور صوری هویت کردی را به رسمیت شناختند. اما با این وجود ما همواره شاهد یک تخاصم و درگیری مداوم بوده ایم میان دولت عراق (که از زمان قدرت­گیری حزب بعث در ۱۹۶۸ به شکل فزاینده ای متمرکز و استبدادی شده)، و کردها ( که از سنت های قبیله ای کوهستانی برخوردارند و خودآگاهی آن ها به عنوان یک ملت بالقوه، رو به رشد است).

در سال ۱۹۷۰، حکومت عراق به «توافقی» با کردها بر سر یک منطقۀ خودمختار دست یافت. اما این صرفاً یک تاکتیک فرسایشی از طرف بغداد بود که نهایتاً شرایط توافق را نادیده گرفت و بنابراین آتش جنگ جدیدی را در سال ۱۹۷۵ برافروخت که تا ۱۹۹۱ به طول انجامید. ایران درحال حمایت از کردهای عراق بود. به روال همیشه، ایران از کردهای عراق حمایت می کرد، درحالی که هم­چنان به ستم بر کُردهای خود ادامه می داد. صدام حسین تحت فشار در ابتدا یک سلسله امتیازات قلمروی به ایران اعطا کرد. اما سپس برای پس گرفتن همین مناطق، جنگ ویرانگر هشت ساله را با ایران آغاز نمود که مناطق کردنشین عراق را به نابودی کشاند. صدام حسین به بهانۀ حمایتِ برخی از کردها از ایران در طول جنگ ایران-عراق (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸)، با ویرانی روستاها و حمله به روستائیان با سلاح های شیمیایی واکنش نشان داد که به مرگ فجیع هزاران کرد انجامید.

صدام حسین متحمل شکست سنگینی در جنگ خلج (۱۹۹۱) شد و کردها باری دیگر شوریدند. هم­زمان آن ها در شهرهای صنعتی شمالی- سلیمانیه، کرکوک و اربیل- که صنعت نفت در آن متمرکز شده است، به طور خودانگیخته ای برخاستند. با الهام از انقلاب ایران علیه شاه در ۱۹۷۹، آن ها هم شوراهایی را دایر کردند که تنها با ارتش عراق درهم شکسته شد، و امریالیزم غرب هم هیچ کاری برای کمک به آن ها نکرد. باری دیگر می بینیم که چگونه سرنوشت کردها وابسته به منافع امپریالیزم، این بار امپریالیزم امریکا، شد.

امپریالیزم امریکا در مواجهه با خیزش خودانگیختۀ کردها در شمال عراق، گارد جمهوری خواه صدام را دست ناخورده باقی گذاشت تا خود برای اشغال مجدد شهرهای کردنشین در شمال حرکت کند. امپریالیست ها مسلماً باقی ماندن صدام حسین در قدرت را به بروز یک انقلاب سوسیالیستی ترجیح می دادند. با این حال، حتی گارد جمهوری خواه شکست خورد و از سلیمانیه، مرکز شورش، بیرون رانده شد. مشکل این بود که هیچ کسی نسبت به آن چه که باید بعداً انجام می شد استراتژی روشنی نداشت. رهبران «اتحاد میهنی کردستان» (PUK) و «حزب دمکرات کردستان» (KDP) با یک چشم انداز تماماً ناسیونالیستی قادر به تکامل یک استراتژی طبقاتی و درخواست از کارگران کل عراق برای اتحاد با آن ها در مبارزه برای سرنگونی صدام حسین نبودند.

درست زمانی که شورش کردها درهم شکسته بود، ایالات متحده با تحمیل یک منطقۀ «پرواز ممنوع» در مدار ۳۶ درجۀ شمالی، به زعم خود یک به اصطلاح «پناهگاه امن» را برای کردهای درون عراق ایجاد کرد. پناهندگان که سابقاً بیرون رانده شده بودند، می توانستند به خاک خود بازگردند، اما نه پیش از آن که جنگی جدید میان کردهای شمال عراق صورت گرفته باشد. از ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸، دو شاخه از کردهای عراق، یعنی حزب دمکرات کردستان به رهبری مسعود بارزانی و اتحاد میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی به جنگی خونین برای کسب قدرت بر شمال عراق دست زدند. در سپتامبر ۱۹۹۸، دو طرف بر سر تقسیم قدرت به توافق رسیدند و به این ترتیب یک «پارلمان» و «حکومت ملی» ایجاد کردند.

امپریالیزم امریکا بنا به خصلت همیشگی خود، از مبارزۀ مردم کُرد علیه بغداد استفاده کرد تا شمال عراق را به «تحت الحمایه» خود تبدیل کند. این اقدام گستاخانه هیچ ارتباطی با دفاع از تعیین سرنوشت به دست خود نداشت، بلکه با هدف زمین­گیر کردن عراق صورت می گرفت. امپریالیزم امریکا، اصلی ترین نیروی ضدّ انقلابی در جهان است؛ و این نهایت حماقت و ساده لوحی این رهبران کُرد را می رساند که از امریکا انتظار حمایت از منافع خودشان را داشتند. همان طور که بارها در مناسبت های مختلف، به ویژه در خاورمیانه و منطقۀ بالکان مشاهده کرده ایم، رهبران بورژوای ملل کوچک، تحت پوشش «تعیین سرنوشت به دست خود» نهایتاً کارگزاران و عمّال این یا آن قدرت امپریالیستی از آب در می آیند.

مسائل کردهای عراق امروز نیز هنوز حل نگردیده است. هر دو شاخه، KDP و PUK، صرفاً عروسک خیمه شب بازی منافع رقبای امپریالیست در منطقه هستند. این حقیقت زمانی برملا می شود که می بینیم چندین سال است PKK با «حزب دمکرات کردستان» بارزانی در شمال عراق که کنترل مرز ترکیه-عراق را در دست دارد، کشمکش دارد. و بارزانی PKK را به دلیل ایجاد پایگاه های نظامی در داخل قلمرو کردهای عراق برای دست زدن به حمله به ترکیه نقد کرده است! به علاوه KDP جاده ای را که برای حمل اجناس بین عراق و ترکیه کاربرد دارد کنترل می کند و از مالیات هایی که بر نقل و انتقال اجناس در این مسیر اعمال می کند، منتفع شده است. این شامل نفتی که با وجود تحریم های سازمان ملل از عراق به خارج ارسال می شود نیز می گردد. رهبرKDP برای حفط این سودآوری و روابط خوب با ترکیه، فعالیت های PKK در عراق را به شدت محدود کرده است. ترک ها هم به نشانۀ قدرشناسی به KDP در مبارزه اش علیه PKK یاری رسانده اند. در سال ۱۹۹۷ نیز طرف ترکیه با صرف نیروی هنگفتی به KDP کمک کرد تا مانع از یورش PUK شود.

اخیراً مقامات ترکیه درتلاش بوده اند تا هر چه زودتر KDP و PUK را به یک دیگر جوش بدهند تا بلکه مقرهای PKK در آن جا تعطیل بشوند.

در نتیجه PKK بدون پایگاه در سوریه و عراق، و بدون هوادارانی که قادر باشند غذا، پناهگاه و تسلیحات در اختیار آن ها قرار دهند (آن هم به یُمن اخراج های گستردۀ کردها از این کشورها)، تداوم مبارزۀ چریکی خود را به مراتب دشوارتر می یابد.

این البته به کارگران و دهقانان کُرد در هر دو سوی مرز نفعی نمی رساند. در این بین، کل کشور تحت تحریم های سازمان ملل قرار دارد، و کردهای عراق درست مانند سایر جعیت عراق، متحمل آسیب های می شوند.

سیاست دولت ایران در ستم بر کردها بی شباهت با سیاست ترکیه نیست. پس از جنگ دوم جهانی، ایران از سمت شمال تحت اشغال شوروی و از جنوب به تصرف بریتانیای کبیر درآمد. کُردها توانستند «جمهوری کُرد مهاباد» را در قلمروهای تحت اشغال شوروی اعلام کنند. اما بلافاصله پس از این، به محض بازگشت و خروج نیروهای ارتش شوروی، حکومت در تهران با حمایت بریتانیا و امریکا، جمهوری مهاباد را نیست و نابود کرد.

مجدداً هنگامی که انقلاب ایران شاه را در سال ۱۹۷۹ سرنگون کرد، کردهای شمال ایران توانستند از آزادی نسبی برخوردار شده و یک منطقۀ خودمختار را ایجاد کنند. اما این هم چندان دیری نپایید. رژیم جدید روحانیت، به سرکوب نظامی کردها و مقاومت مسلحانۀ آن ها در برابر این رژیم نوخاستۀ بنیادگرای اسلامی دست زد. رژیمی که حیاتش در ۱۹۷۹ آغاز شد و امروز هم­چنان به بقای خود ادامه می دهد.

ریاکاری امپریالیزم امریکا

آن چه هشداری برای حکومت ترکیه به شمار می رفت، این بود که تا اوایل دهۀ ۱۹۹۰، جنبش اوجالان کنترل قابل توجهی بر بخش های زیادی از شرق ترکیه پیدا کرده بود: برقراری دفاتر محلی، جمع آوری مالیات و مدیریت نظام قضایی خود و غیره. به علاوه این جنبش از حمایت توده ای حقیقی نیز در این مناطق برخوردار شده بود. همین مورد توضیح دهندۀ کارزار نظامی وحشیانۀ حکومت ترکیه است که طی آن روستاهای کردنشین به آتش کشیده شد و بسیارانی به ظن حمایت از شورشیان مورد شکنجه و کشتار قرار گرفتند یا ناپدید شدند. بین سال های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۷، نزدیک به ۱۵۰۰ ناسیونالیست کُرد در آن چه که تا ژانویۀ ۱۹۹۸ به عنوان «جرایم لاینحل» رده بندی شده بود، جان باختند. سپس یک گزارش دولتی آشکار کرد که کشتارهای صورت گرفته، کار جوخه های مرگِ تحت حمایت دولت بوده است.

ریاکاری امپریالیزم امریکا تهوع آور است. آن ها از یک سو دربارۀ مخمصۀ کردهای عراق سخن می رانند، درحالی که در قبال ستم کردها در ترکیه به ناگهان کور می شوند. آن ها حتی به ارتش ترکیه اجازۀ ورود به قلمروی عراق برای تعقیب و شکار PKK را دادند، آن هم با وجود به اصطلاح حفاظت کردهای شمال عراق در برابر «شیطانی» به نام صدام حسین.

به خاطر «ضدیت» عراق و ایران با منافع امریکا در خاورمیانه، امپریالیزم امریکا آماده است که کمک های محدودی در اختیار اقلیت های کرد در این کشورها قرار بدهد. بنابراین ناسیونالیست های کرد در عراق، به عنوان «مبارزین آزادی» تصویر می شوند، درحالی که ناسیونالیست های کُرد در ترکیه به عنوان «تروریست». این درست است که کردهای عراق به شکل وحشیانه ای سرکوب شده اند. صدام حسین حتی از سلاح های شیمیایی علیه آن ها و کشتار هزاران نفر دریغ نکرده است. اما مگر طی سی سال گذشته ارتش ترکیه مشغول چه کاری در جنوب شرقی کشور علیه کردهای خودش بوده است؟ ژنرال های ترک بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر، یعنی حدوداً نیمی از نیروهای ارتش ترکیه را در عملیات خود علیه جدایی طلبان کرد بسیج کرده اند و در این بین یک نیروی دائمی متشکل از حدود ۵۰ هزار نفر را هم در جنوب شرقی ترکیه در اختیار دارند.

کردهای ترکیه

وسیع ترین بخش کردستان، که هم از نظر جمعیت و هم قلمرو حدوداً یک دوم کل آن را تشکیل می دهد، در درون ترکیه قرار می گیرد. این بخش، به یک سوم کل قلمرو ترکیه بالغ می شود. نزدیک به ۱۳ میلیون کرد در درون مرزهای ترکیه زندگی می کنند، و ۸ تا ۱۰ میلیون در ایران، ۵ میلیون در عراق و ۱.۵ میلیون در سوریه.

تقریباً یک سوم از کارگران مهاجری که طی ۲۰ تا ۳۰  سال گذشته ترکیه را ترک کرده و به کشورهای اروپایی آمده اند، کُرد هستند. اگر شمار کردهایی را که طی سال های اخیر به دلایل اقتصادی و سیاسی از ترکیه و سایر بخش های کردستان به اروپا گریخته اند به این رقم اضافه کنیم، تعداد کردهای ساکن در کشورهای اروپایی به حدوداً ۱ میلیون نفر می رسد.

از تقریباً ۱۰ تا ۱۲ میلون کردی که در ترکیه هستند، ۷۰ تا ۷۵ درصد اکنون عموماً در محلات فقیرنشین آنکارا و سایر شهرهای غرب پایتخت، در کنار میلیون ها کارگر ترک زندگی می کنند. صدها هزار نفر دیگر به شهرهای کردستان رفته یا اغلب به شکل غیرقانونی به اروپا مهاجرت کرده اند. از کسانی که روستاهای خود را ترک کردند، نزدیک به ۵۶۰ هزار نفر- طبق تخمینی که مورد پذیرش دولت نیز هست- از سوی نیروهای حکومتی وادار به تخلیه شدند. هدف از تخلیۀ روستاها، نابودی منابع PKK شامل مواد غذایی و مردمی بود که احتمال داشت به آن ها بپیوندند. طبق منابع حکومت ترکیه، ۸۰ درصد از روستاییانی که ساکن شهر شدند، بیکار هستند.

خبرنگاری از روزنامۀ گاردین از روستایی در جنوب شرقی ترکیه در آغاز سال جاری دیدن کرد و دربارۀ وضعیت پیش روی کردها چنین گزارش داد:

«مردانی از روستای کلکوم در جنوب شرقی ترکیه هر روز ظرف یک ساعت در یک قهوه خانۀ مشخص گرد هم جمع می شوند... بیش از شش سال پیش، ارتش ترکیه در اوج  نبرد خود با PKK،  جنبش جدایی طلب کُرد، روستای آن ها به آتش کشید و تخلیه کرد. قهوه خانه در مرکز شهر پرازدحام دیاربکر است، جایی که روستاییان به صدهاهزار نفر از دیگر پناهندگانی که وادار به ترک مناطق روستایی حومه شده اند، پیوسته اند.

از شدت جنگ کردها کاسته شده، چرا که نیروهای نظامی منطقه را با صدها هزار سرباز آغشته اند. اما حسّ غربت مانند گذشته نیرومند است. درگیری ها هنوز در ذهن کسانی که مایملک خود را از دست داده اند، احساس خشم ایجاد می کند.

مردی با چشمان غمگین گفت: "همۀ ما تخلیه شده ایم" و "هیچ کسی شغل دائمی ندارد. بعضی از ما سعی می کنند در خیابان ها چیزی بفروشند؛ برخی حتی گدایی می کنند"» (گاردین، ۲ ژانویۀ ۱۹۹۹).

حمایت توده ای از PKK

تنها با توجه به این وضعیت است که می توان درک کرد چگونه PKK، به عنوان مبارزترین جناح جنبش ناسیونالیستی کرد در ترکیه، توانست به عنوان یک نیروی توده ای در جنوب شرقی ترکیه ظاهر شود. PKK حمایت میلیون کُرد ترکیه را پشت خود دارد.

البته نمی توان از بمباران شهروندان غیرنظامی در شهرها، یا کشته شدن هرکسی که مطیع تصمیمات PKK نبود با هدف کین­خواهی، چشم­پوشی و اغماض کرد. این روش ها به پیش­برد هدف مردم کرد خدمت نکرده است. در واقع دست ژنرال های ترکیه را باز گذاشته است تا از این حملات به عنوان دستاویزی برای کارزار نظامی خود علیه کردها و به خصوص PKK استفاده کنند. هدف کارگران و دهقنان کُرد باید ایجاد وحدت با کارگران ترک در برابر دشمن مشترک، یعنی سرمایه داران و ملاکان حاکم بر ترکیه باشد. چنین چیزی با بمب گذاری های تروریستی شدنی نیست. آن ها باید کارگران ترکیه را که تحت ستم رژیم ترکیه هستند به سوی خود جلب کنند. این امر بیش از همه امروز موضوعیت دارد که میلیون ها نفر کرد پرولتریزه شده و در شهرهایی مانند استانبول و آنکارا دوش به دوش کارگران ترک زندگی می کنند. آن ها در همان کارخانه ها و مغازه هایی کار می کنند که کارگران ترک. راه حل پیش روی کردها، در مبارزۀ مشترک همراه با کارگران ترک علیه رژیم ستمگر ترکیه نهفته است.

PKK ابتدا اعلام کرده بود که هدف او نه تنها جدایی کامل مناطق کرد زبان از ترکیه، بلکه ایجاد دولتی است که تمامی کردهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه را یکپارچه کند. هیچ یک از رژیم های منطقه اجازۀ چنین کاری را نخواهند داد. و امپریالیزم غرب هم قادر نخواهد بود چنین چیزی را تحمل کند. همۀ رژیم های منطقه آماده هستند که از این یا آن گروه از ناسیونالیست های کرد پشتیبانی محدودی داشته باشند، منتها مشروط به این که آن ها منافعشان را تأمین کنند، با این حال هیچ کدام از این رژیم ها هرگز ایجاد یک دولت مستقل کرد را نخواهند پذیرفت.

کشمکش میان امپریالیست ها

حمایتی که ممکن است هر یک از رژیم های منطقه نسبت به این یا آن جنبش ناسیونالیستی کرد داشته باشد، تنها منافع ملی محدود خود آن را بازتاب می دهد. رژیم عراق از شاخه های مختلف در دوره های مختلف حمایت کرده است؛ درست همان طور که ایران، سوریه و ترک ها چنین کرده اند. اما کمک آن ها به کردها برای ایجاد یک دولت مستقل، به معنای بنیان گذاشتن سنتی خواهد بود که به واسطۀ آن کردهای خودشان نیز خواستار جدایی بشوند. چنین چیزی به تجزیۀ عراق و ترکیه خواهد انجامید. و این چیزی است که ایران از آن بهره خواهد بود. همین توضیح می دهد که چرا امپریالیزم امریکا به طور ملایم از کردهای شمال عراق حمایت می کنند، ولی به آن اجازۀ استقرار دولت خودشان را نمی دهد؛ چرا که چنین چیزی فشار سنگینی را متحمل ترکیه خواهد که می تواند به تجزیۀ آن در این پروسه منجر شود.

به همین دلیل است که کردها نمی توانند کوچک­ترین اعتمادی به هیچ یک از قدرت های امپریالیستی که هر از چندگاهی خود را در در جبهۀ آن ها قرار می دهند، داشته باشند. امپریالیست ها از آن ها تنها به عنوان تغییری بسیار جزئی در مانورهای خودشان در منطقه بهره می برند.

نفت، یک عنصر مهم در این تنازعات است. بخش اعظم ذخایر نفتی عراق در کردستان قرار دارد. بخشی از منابع نفتی ایران هم در کردستان، در منطقۀ اطراف کرمانشاه است. ذخایر نفتی ترکیه هم تقریباً به طور انحصاری در کردستان (مناطق اطراف باتمان، دیاربکر و ادیامان) قرار دارد. ذخایر نفتی سوریه هم اساساً در کردستان است، در منطقۀ اطراف سِزیر. قلمروهای کردستان در نظر ذخایر معدنی مانند آهن، مس، کروم، زغال سنگ، نقره، طلا، اورانیوم و فسفات نیز غنی هستند.

به علاوه طرح هایی برای توسعۀ میادین نفتی حوضۀ دریای خزار وجود دارد. چگونه قرار است این نفت منتقل شود؟ طرح هایی پیشنهادی برای لوله های جدید نفتی مختلف وجود دارد. یکی از آن ها از کردستان ترکیه یا نزدیک آن خواهد گذشت و نفت را از آذربایجان و سایر کشورهای تولیدکنندۀ نفت خزر در شوروی سابق به پایانه ای در شهر «جیحان» ترکیه نزدیک به منتهی الیه شرقی مدیترانه منتقل خواهد کرد.

یکی از دلایل این که طبقۀ حاکم ترکیه از کنترل این ناحیه دست نخواهد کشید، همین است. دلیل دیگر این است که بورژوازی ترکیه جاه طلبی ها و رؤیای های بزرگی بعد از سقوط اتحاد شوروی در سر دارد، به خصوص نسبت به شرق آن. ترکیه رؤیای الحاق طلبی را نسبت به میادین نفتی شمال عراق درسر می پروراند. همین میادین در قلمروهای کرد نیز وجود دارد. در واقع تاخت و تاز به عراق، نه فقط هدف تعقیب و شکار نیروی های PKK را تأمین می کند، بلکه بهانه ای هم هست برای حضور نظامی در شمال عراق. منطقۀ «پرواز ممنوع» در شمال عراق که از سوی امپریالیزم غرب تحمیل شده، در واقع به رسیدن ترکیه به این هدف یاری می رساند.

سوریه هم جاه طلبی های خود را دارد. اما به دنبال سقوط اتحاد شوروی به عنوان متحد سابق اش، تضعیف شده است. اگر اتحاد شوروی هم­چنان یک ابر قدرت باقی می ماند، به احتمال زیاد ترکیه قادر نمی شد که سوریه را در صورت عدم اخراج اوجالان تهدید به جنگ کند. حکومت ترکیه، رژیم اسد را با تهدید به جنگ وادار ساخت تا به حمایت خود از PKK پایان دهد. جنگجویان PKK ملزم به ترک تسهیلاتی شدند که اسد برای آن ها در سوریه و درۀ بِقاع (واقع در لبنانِ تحت کنترل سوریه) ایجاد کرده بود، و این برای اسد تحقیرآمیز محسوب می شد.

منازعه ای طولانی بین سوریه و ترکیه بر سر استان هاتای ترکیه در مرز سوریه وجود دارد. این یکی از دلایل حمایت سوریه تا اکتبر ۱۹۹۸ از PKK بود (در این مقطع PKK مشغول مبارزه با حکومت آنکارا بود و در عین حال البته یک میلیون کُرد خود را در شمال ساکت می کرد). بازی قدرتی که در منطقه صورت می گیرد را می توان در این واقعه دید که اسد یک ماه  پس از تسلیم در برابر ترک ها، وعدۀ کمک نظامی را از روسیه دریافت کرد.

امپریالیزم امریکا دربارۀ موقعیت ترکیه بسیار نگران است، چرا که پس از اسرائیل، متحد اصلی اش در منطقه است.  نزاع مابین یونان و ترکیه چندین سال است که در جریان بوده و در آستانۀ نقطۀ جوش قرار دارد. جاه طلبی های امپریالیستی طبقۀ حاکم ترکیه، درحال اضافه شدن به تنش های رو به رشد با سوریه، عراق و ایران است. همین توضیح می دهد که چرا هم اکنون عملاً متحد اسرائیل است. اسرائیل درحال تأمین تسلیحاتی ترکیه است و ترکیه هم به اسرائیل اجازه داده است که عملیات تمرینات نظامی هوایی خود را در قلمرو کشورش انجام دهد. در این صف بندی، ایالات متحده درحال حمایت از ترکیه است. در واقع این فشار امپریالیزم امریکا بود که یونان را وادار کرد اوجالان را به ترک ها تحویل بدهد. روسیه همراه با متحدین تاریخی خود یعنی سوریه و عراق (همان طور که دیده ایم) درحال مشاهدۀ دقیق اوضاع است.

مبارزۀ PKK در وضعیتی بغرنج

یورش نظامی عظیم از طرف ارتش ترکیه، همراه با فشار فزاینده بر PKK برای خلع سلاح پایگاه های خود در سوریه، اکنون به آن معناست که PKK به لحاظ نظامی درحال عقب نشینی است. اما این مورد پیش از دستگیری اوجالان هم مصداق داشت. در واقع، طنز موقعیت کنونی این است که اوجالان درحال پیشنهاد یک «راه حل سیاسی» برای تنازعات بود. PKK درحالی که خود را بر نمونه هایی مانند ایرلند شمالی، فلسطین، و گروه «سرزمین باسک و آزادی» (ETA) در کشور باسک متکی کرده، برای دومین بار یک آتش بس یک جانبه را در سپتامبر ۱۹۹۸ اعلام کرد.

اوجالان فراخوان به یک کردستان مستقل را کنار گذاشت و به اتحادیۀ اروپا و حکومت های اروپایی برای اعطای خودمختاری محدود به کردهای ترکیه متوسل شد. مسلماً این راهی نیست که کسی بتواند از یک رهبر کمونیست واقعی انتظار داشته باشد. شما نمی توانید از بورژوازی اروپای غربی انتظار هرگونه کمک واقعی را برای کردهای تحت ستم داشته باشید. اتحادیۀ اروپا پیوندها و مبادلات اقتصادی مهمی با ترکیه دارد و به دنبال آن است که ترکیه را در گام بعدی وارد اتحادیه کند. حکومت های اروپای درحال تأمین ترکیه با تسلیحاتی هستند که برای کشتار و مصدومیت مردان، زنان و کودکان کُرد به کار می رود!

ماه نوامبر، هنگامی که اوجلان در جستجوی پناهندگی به ایتالیا گریخته بود، گاردین چنین نوشت: « اوجلان در صفحۀ وب سایت PKK اعلام کرده است: "به ایتالیا آمده ام تا راه را به سوی تسویه حساب سیاسی باز کنم". او گفته است "من مخالف هرگونه ترور هستم، حتی اگر از سمت ما سرچسمه بگیرد. من آماده ام هرکاری که از دستم برمی آید انجام بدهم تا فوراً چنین چیزی متوقف بشود". اما اگرچه رئیس جمهور ایتالیا و وزیر خارجۀ آلمان اشاره کرده اند که رسیدن اوجالان به اروپا می تواند اقدام برای حل بحران کردهای ترکیه را سرعت ببخشد، ولی روشن است که آنکارا هرگز با مردمی که "قاتلان تشنۀ خون PKK" می نامد، مذاکره نخواهد کرد» (گاردین، ۲۵/۱۱/۹۸)

ارتش ترکیه آمادۀ مصالحه با چریک های PKK نیست. ترکیه، سوریه را تهدید به جنگ کرد، و مشغول حمله به کردهاست. دستگیری اوجالان اعتماد به نفسی جدید به آن ها بخشیده است. پس از دستگیری وی، ارتش ترکیه هزاران سرباز را همراه با ماشین های زرهی و هلیکوپتر به دنبال چریک های PKK به قلمرو عراق فرستاد.

صدها بازداشت در سرتاسر کشور صورت گرفت. حتی برادر جوان تر اوجالان، محمد، که به ظاهر کوچک­ترین ارتباطی با چریک ها ندارد، بازداشت شد. این ها بازتاب روش های بی­رحمانۀ ارتش ترکیه است. آن ها امیدوارند که اوجالان را با هر روش ممکن بشکنند و در پیش روی میلیون ها کردی که چشم به PKK و رهبر زندانی اش دوخته اند، تحقیر کنند.

در حال حاضر ارتش، آمادۀ صحبت دربارۀ «راه حل های سیاسی» نیست. بلکه امیدوار است مشکل را از طریق نظامی حل کند. آن ها دوست دارند ما باور کنیم که هدف کردها، هدفی شکست خورده و تمام شده است. با این حال این نتیجه گیری یک اشتباه بزرگ خواهد بود. در حال حاضر، PKK درحال عقب نشینی است، اما اگر یک راه حل ماندگار پیدا نشود، مشکل بارها و بارها بازخواهد گشت.

حکومت ترکیه نمی فهمد که با اخراج وسیع و مهاجرت اجباری کردها دارد گور خود را می کند. با گردهم آوردن توده های کرد در شهرها، آن ها راه را به سوی جنبش توده ای حقیقی کلیۀ کارگران ترکیه هموار کرده اند؛ جنبشی که برخلاف جنگ های چریک، می تواند اکثریت کردها را درگیر کند. به علاوه، آن ها زمینه را برای مبارزۀ متحدانۀ کارگران ترک و کرد باز کرده اند، چیزی که می تواند واقعاً بنیان های رژیم متکی بر ارتش نظامی را به لرزه درآورد.

تمامی کارگران ترکیه با مشکلات بنیادی مشابهی رو به رو هستند: سرکوب نظامی، مسکن بد، بیکاری، که همگی با جنگ در شرق ترکیه تشدید شده اند؛ این کارگران در اتحادیه های یکسانی هم متشکل شده اند. در یک جنبش متکی بر شهرها، آن خواهند توانست علیه دشمن مشترک متحد گردند.

راه حل مسألۀ کردها، در چارچوب نظام سرمایه داری ناممکن است. مادام که کردها تحت ستم و فاقد حقوق باقی بمانند، مبارزه به کرّات از نو تکرار خواهد شد.

اگرچه مقامات ترکیه آرزو می کنند که کمر PKK را بشکنند، ولی هم­زمان این را با درجه ای از پذیرش هویت کُرد ترکیب کرده اند. به عنوان مثال، دیگر استفاده از زبان کردی در زندگی روزمره غیرقانونی نیست، هرچند هیچ روزنامه یا برنامۀ تلویزیونی و رادیویی به زبان کردی مجوز نمی گیرد، و استفاده از زبان کردی در مدارس هنوز ممنوع است. اگر ۲۰ سال پیش امتیازاتی حقیقی حول این مسائل اعطا شده بود، احتمالاً می توانست کافی باشد، ولی مثل همیشه مسأله مصداق بارز این گفته است که «خیلی کم، و خیلی دیر». تمهیدات نیم بند دیگر کفایت نخواهد کرد.

اما، از سوی دیگر، PKK هم هیچ راه حلی پیشنهاد نمی کند. هم فاقد یک چشم انداز بین المللی است و هم فاقد یک رویکرد طبقاتی حقیقی نسبت به مسائل کارگران و دهقانان کُرد. بدون این ها PKK قادر نیست کارگران ترکیه و سراسر خاورمیانه را به سوی آرمان مردم کُرد جلب کند. بدون چشم انداز بین المللی، خطر ناسیونالیزم برای همیشه حاضر هست. این را می توان در بیانیۀ اخیر اوجلان مشاهده کرد. اوجالان ضمن دفاع از حقوق کردها برای خودمختاری، خواهان چرخش ترکیه به سمت «شرق» شد. اما خودمختاری حقیقی برای کردها به این شکل محقق نخواهد شد که تنها به کارگران و دهقانان کشورهای شرق ترکیه پناه ببریم!

این نشاند دهندۀ بن بست پیش روی رهبری PKK پس از ۱۵ سال جنگ چریکی است. PKK بیش از هر زمان دیگری از آرزوی خود مبنی بر حق تعیین سرنوشت برای مردم کرد دور است. واقعیت این است که تحت نظام سرمایه داری، چنین چیزی امکان پذیر نیست. روزنامۀ اکونومیست (۲۰/۲/۹۹) مطلبی نوشت که دیدگاه های امپریالیزم بریتانیا را بیان می کرد: «کردها باید تشخیص بدهند که درحال حاضر یا در آیندۀ قابل پیش بینی، هیچ گونه فضای سیاسی در راستای یک دولت مستقل کرد، در خاورمیانه وجود ندارد». به علاوه نصایحی را هم برای دولت ترکیه اضافه می کند: «صلح پایدار می تواند شکل بگیرد، منتها تنها اگر به کردها- به طور کلی و نه فقط در ترکیه- مقدار عادلانه ای که تاکنون از آنان دریغ داشته شده است، داده شود». چنین گفته ای البته به طور کامل نقش امپریالیزم بریتانیا در طول سال ها و سهم آن در خیانت ممتد به اهداف کردها را نادیده می گیرد.

هرگونه راه حل در چارچوب سرمایه داری ناممکن است

تنها یک دورۀ طولانی از تکامل اقتصادی است که زمینه را برای حل مسألۀ کردها آماده خواهد کرد. اگر شغل و مسکن کافی برای تمامی کارگران ترکیه، چه ترک و چه کرد، فراهم بود؛ و اگر استاندارد زندگی برای کلیۀ مردمان این بخش از جهان به طور ممتد افزایش می یافت، در آن صورت می توانستیم از راه حل «سیاسی» و «مسالمت آمز» دم بزنیم. اما جهان دقیقاً با سناریویی وارونه رو به رو است. چهل درصد ار جهان هم اکنون در رکود به سر می برد و مابقی درحال آستانۀ آن هستند. به خصوص کشورهای توسعه نیافته با دشواری های وحشتناکی مواجه اند. بیکاری رو به رشد است و استاندارد زندگی توده ها در زیر حملۀ بی امان و مداوم.

از نقطه نظر توسعۀ اقتصادی، کردستان به طور اخص یک بخش عقب مانده است. مردم در جایی که می تواند به طور بالقوه یک کشور ثروتمند باشد، در فقر به سر می برند. شرایط استعماری ، این کشور را از تکامل بازداشته. هر سودی که در کردستان ایجاد می شود، به بیرون از آن جریان می یابد. جامعه مدرنیزه نشده و ساختارهای فئودالی گذشته به طور کامل محو نگردیده است. ساختار قبیله ای در نواحی روستایی پابرجا مانده است. کردستان هنوز تحت حاکمیت یک نظام اجتماعی شبه فئودالی قرار دارد. هنوز بورژوازی یا طبقۀ کارگر خاصی به زبان کنونی وجود ندارد. به بیان دیگر، بورژوازی ترکیه حتی قادر نبوده است که وظایف انقلاب بورژوا-دمکراتیک را به سرانجام برساند.

حکومت ترکیه در تلاش برای کاهش حمایت از PKK، از نیاز به جاده های بیش­تر، مدارس بیش­تر، تسهیلات بیش­تر پزشکی برای جنوب شرقی کشور صحبت کرده است. به همین دلیل است که آن ها با ایدۀ «پروژۀ آناتولی جنوب شرق» از راه رسیده اند. ایدۀ اصلی پشت این پروژه، تکامل اقتصاد جنوب شرقی ترکیه است. این طرح شامل هزینۀ ۱.۸ میلیارد دلاری بر روی حمل و نقل، تسهیلات درمانی، آموزش، مخابرات، معدن، صنعت و توریسم می شود. اما ناسیونالیست های کرد، چنان خوش­بین نیستند. سرمایه گذاری خارجی کافی نیست و بسیاری از صاحبان کسب و کار در ترکیه در مورد سودآوری آن تردید دارند.

همان طور که فایننشال تایمز گزارش داد: «سران اقتصادیِ ناحیۀ عقب افتادۀ جنوب شرق ترکیه،  تقریباً حساب تعداد دفعاتی را که حکومت وعدۀ رونق بخشیدن به توسعۀ اقتصادی در منطقه را داده است، دارند. اعلام خبر "یورش سرمایه گذاری" از طرف بولنت اجویت، نخست وزیر موقت، برای جلب کردهای ناراضی پس از دستگیری هفتۀ پیش عبدالله اوجالان، رهبر جنبش چریکی PKK، بنا به حساب خود آن ها هشتمین وعده در نوع خود محسوب می شود. اما به دنبال این ابلاغیه، صحبتی از این نشد که چه مقدار پول به منطقه تخصیص خواهد یافت» (فایننشال تایمز، ۲۴/۲/۱۹۹۹).

وقتی حکومت از سرمایه گذاری پول «صحبت» می کند، سرمایه داران می فهمند که بازار جهانی هیچ فضایی برای تکامل کردستان باقی نمی گذارد. بنابراین پول، صرف سرکوب می شود و نه تکامل اقتصادی. جنگ علیه PKK، برای ترکیه ۸ میلیارد دلار در سال هزینه دارد.

فدراسیون سوسیالیستی، تنها راه بُرون رفت

همۀ این ها نشان می دهد که تحت نظام سرمایه داری، هیچ راه بُرون رفتی برای مردم کرد متصور نیست. بنابراین چگونه رؤیای کردها برای تعیین سرنوشت خود محقق خواهد شد؟ مادام که منافع طبقات حاکم مختلف در سطح محلی و بین المللی باقی است، مسیر حق تعیین سرنوشت مسدود می شود. خودمختاری واقعی تنها از مدار یک فدراسیون سوسیالیستی در خاورمیانه، شامل ترکیه، می گذرد.

در چارچوب این فدراسیون، خودمختاری برای کلیۀ اقلیت ها در منطقه، از جمله کردها، وجود خواهد داشت. آن ها حق استفاده از زبان خود، گسترش فرهنگ خود و غیره را خواهند داشت؛ به محض آن که منافع سرمایه داری و ملاکین محو شود، امکان برخورداری از دولتِ خود را هم خواهند داشت. هیچ راه دیگری وجود ندارد.

تمایم رژیم های این منطقه، مردم خود را سرکوب می کنند. بنابراین به نفع کارگران سرتاسر خاورمیانه است که طبقات حاکم خود را سرنگون کنند. به همین دلیل است که مبارزه باید مبارزه ای برای ساختن احزاب واقعی کارگری در تمامی این کشورها برای اتحاد طبقات کارگر تمامی ملیت ها در مبارزه برای سوسیالیزم باشد. این نه یک اتوپیا، بلکه تنها مسیر عملی است.

باید خاطر نشان کرد که کردها همیشه زمانی به نوعی از خودمختاری نزدیک شده اند که یک خیزش انقلابی در سطح جهانی وجود داشته است. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، تزاریزم را سرنگون کرد و منجر به آن شد که روسیه از منطقه عقب بکشد. این مورد به همراه موج عمومی انقلابی به دنبال جنگ جهانی اول، چشم انداز یک دولت برای کردها را که در معاهدۀ سِور (۱۹۲۰) متجلی شد، مطرح کرد. وقتی آن موج رو به خاموشی گذاشت، ارتجاع توانست دست بالا را پیدا کند و بدین ترتیب کردهای ترکیه (و نه فقط ترکیه) درهم کوبیده شدند.

در پایان جنگ جهانی دوم، حضور ارتش روسیه در شمال ایران، همراه با جنبش های انقلابی در مقیاس جهانی، زمینه را برای استقرار یک دولت کُرد در شمال ایران مهیا کرد، که یک سال بعد به دست حکومت ایران و با حمایت امپریالیزم بریتاینا درهم شکست.

مجدداً می بینیم که در سال ۱۹۷۹، این انقلاب کارگران ایران علیه شاه بود که به کردها در شمال، فرجه ای موقت و درجه ای خودمختاری همراه با ایجاد یک منطقۀ خودمختار بخشید، که مجدداً با تثبیت ارتجاع روحانیت درهم شکست. بنابراین اگر در آن مقطع یک حزب انقلابی حقیقی وجود داشت، همه چیز به شکلی کاملاً متفاوت پیش می رفت. انقلاب سوسیالیستی می توانست در ایران ممکن باشد. این انقلاب می توانست خودمختاری را به کردها واگذار کند. می توانست آغاز انقلاب در سرتاسر خاورمیانه باشد، و در چنین بستری، مسألۀ کردها و کلیۀ اقلیت های منطقه حل گردد.

اتکای ما باید بر چشم انداز موجی دوباره از مبارزۀ طبقاتی در سرتاسر خاورمیانه باشد. تنها به این شکل است که می توانیم شاهد امکان سرنگونی رژیم های استبدادی مسلط بر منطقه، و از خلال آن امکان تعیین سرنوشت برای تمامی اقلیت ها باشیم.

۲۶ فوریۀ ۱۹۹۹

 

[email protected]


 
 
 
 

آرشیو تد گرانت